[ چون خبر غارت بردن یاران معاویه را بر أنبار شنید خود پیاده به راه افتاد تا به نخیله رسید . مردم در نخیله بدو پیوستند و گفتند اى امیر مؤمنان ما کار آنان را کفایت مى‏کنیم . امام فرمود : ] شما از عهده کار خود بر نمى‏آیید چگونه کار دیگرى را برایم کفایت مى‏نمایید ؟ اگر پیش از من رعیت از ستم فرمانروایان مى‏نالید ، امروز من از ستم رعیت خود مى‏نالم . گویى من پیروم و آنان پیشوا ، من محکومم و آنها فرمانروا . [ چون امام این سخن را ضمن گفتارى درازى فرمود که گزیده آن را در خطبه‏ها آوردم ، دو مرد از یاران وى نزد او آمدند ، یکى از آن دو گفت : من جز خودم و برادرم را در اختیار ندارم ، اى امیر مؤمنان فرمان ده تا انجام دهم امام فرمود : ] شما کجا و آنچه من مى‏خواهم کجا ؟ [نهج البلاغه]   بازدید امروز: 2  بازدید دیروز: 6   کل بازدیدها: 3262
 
دوست
 
درد زمان
نویسنده: علی امینی(جمعه 84/12/5 ساعت 10:3 صبح)

درد زمان را که زمان می برد

درد محبت که دوایش می است

گفته ناگفته من گوش کن

قلب سراسر همه مجنون ما

طوطی وصلش که شود نغمه خوان

خاطر ما را نکن امروز تنگ

 

 

قافله را بین که عیان می برد

در سفر عشق روان می برد

تا به کجا فرصت جان می برد

زناز لیلی است نهان می برد

تحفه دوریش زجان می برد

بی خبران را به گمان می برد



نظرات دیگران ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
داستان
درد زمان
فراموشی
نگاه

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
دوست
علی امینی

|| لوگوی وبلاگ من ||
دوست

|| اوقات شرعی ||


|| وضعیت من در یاهو ||
یــــاهـو